کد مطلب:153907 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

شمر مفسده می آفریند
وقتی نامه پسر سعد به ابن زیاد رسید و ملاحظه كرد كه مشكل حل شده و اتحاد كلمه حاصل گردیده با تعجبی كه نشانگر خشنودی و رضا بود گفت: هذا كتاب ناصح مشفق، این نامه فردی خیرخواه و دوست است، من هم پذیرفتم.

در این وقت شمر بن ذی الجوشن كه نزد ابن زیاد بود و بر موقعیت ابن سعد حسد می ورزید گفت: امیر از حسین این پیشنهاد را می پذیری در حالی كه به سرزمین تو آمده و در پهلوی تو قرار گرفته است، اگر از این جا برود و دست در دست تو نگذارد، او به عزت و قدرت خواهد رسید و تو دچار ضعف و زبونی و ناتوانی خواهی شد پس دستور بده كه او و یارانش تسلیم حكم تو شوند آن گاه اگر خواستی آن ها را عقوبت می كنی كه شایسته عقوبتند و اگر خواستی عفو كنی آن هم به دست تو است، بعلاوه من شنیده ام كه حسین و سعد بیشتر شب ها را بین دو لشكر می نشینند و صحبت می كنند. ابن زیاد گفت: رأی تو پسندیده است حركت كن و نامه ام را به عمر بن سعد برسان تا دستور مرا به حسین و یارانش عرضه نماید


اگر تسلیم حكم من شدند آن ها را سالما نزد من بفرستند و اگر خودداری نمودند با آن ها بجنگند، اگر ابن سعد به دستور من عمل كرد، از او اطاعت كن و فرمانش را اجرا نما و اگر سرپیچی كرد، گردن عمرسعد را بزن و سرش را برای من بفرست و تو خود فرمانده سپاه خواهی بود.

و در نقلی آمده كه ابن زیاد گفت:



الآن و قد علقت مخالبنا به

یرجو النجاة و لات حین مناص



«یعنی حالا كه چنگال ما بر او بند شده (چنین اظهار می كند) و امید نجات دارد كه دیگر راه فرار وجود ندارد» [1] .


[1] اعيان الشيعه ج 1/ص 600 - مقاتل الطالبين ص 113 و 114 - ارشاد مفيد ص 230 - حياة الحسين ج 3/ ص 131 - طبري ج 7/ ص 315.